همه با شب یلدا یه خاطره ی خوب و یه خاطره ی بد دارن؛منم از اونا مستثني نیستم.همه چیز از خونۀ جدید مادربزرگم شروع شد. مادربزرگ من به تازگی نزدیک دفتر دوربین مدار بسته میرداماد یه خونه گرفته.هر چند که با خونۀ قبلی خیلی خاطره داشت ولی امنیت براش مهمتر بود.آخه شب یلدا ی سال پیش وقتی مادر بزرگم خونه نبود،خونه شون رو دزد زد. هر چی پلیس خواست ردی از دزد پیدا کنه نتونست.خلاصه مادربزرگ بنده تصمیم گرفت که تو خونۀ جدیدش دوربین مداربسته بزاره.خوشبختانه دوربین مدار بسته میرداماد هم در همسایگی او بود.خلاصه بعد از مشاوره و خرید و نصب دوربین مدار بسته میرداماد همۀ فامیل شب یلدا با خیال راحت به خونه جدید مادربزرگ رفتند. عمو پرسید: راستی مادرجان چی شد که تصمیم گرفتین دوربین نصب کنین؟ مادربزرگ جواب داد:امنیت الان خیلی مهمه. خدا رو شکر دفتر دوربین مدار بسته میرداماد هم کنار خونه بود راحت به مشاوره و خرید دوربین مداربسته دسترسی داشتم. بعد از اون شب همه برگشتند خونه هاشون و مادربزرگهم با خیال راحت شب به خونۀ ما اومد. اما وقتی خونه خالی بود باز هم دزد به خونۀ مادربزرگم زد. روز بعد مادربزرگم دید که بازم دزد اومده ؛سریع به پلیس زنگ زد بعد از برسی های مأمور های پلیس و چک کردن دوربین مدار بسته میرداماد توانستند دزد ها رو تشخیص بدن و پیداشون کنن و اسباب مادربزرگ هم پیدا شد. به لطف دوربین مدار بسته میرداماد شب یلدای ما به یک خاطرۀ خوب تبدیل شد.اینم از شب یلدای من. «پایان»